پادشاهی بهرام گور
-
بخش ۴۶
برین سان همی خورد شست و سه سال کس اندر زمانه نبودش همال سر سال در پیش او شد دبیر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۴۵
ازان پس به هرسو یکی نامه کرد به جایی که درویش بد جامه کرد بپرسید هرجا که بیرنج کیست به…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۴۴
چو باز آمد از راه بهرامشاه به آرام بنشست بر پیشگاه ز مرگ و ز روز بد اندیشه کرد دلش…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۴۳
بیامد ز میدان چو تیر از کمان بر دختر خویش رفت آن زمان قلم خواست از ترک و قرطاس خواست…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۴۲
پس آگاه شد شنگل از کار شاه ز دختر که شد شاه را پیشگاه به دیدار ایران بدش آرزوی بر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۴۱
چو آگاهی آمد به ایران که شاه بیامد ز قنوج خود با سپاه ببستند آذین به راه و به شهر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۴۰
سواری ز قنوج تازان برفت به آگاهی رفتن شاه تفت که برزوی و ایرانیان رفتهاند همان دختر شاه را بردهاند…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۹
چو بهرام با دخت شنگل بساخت زن او همی شاه گیتی شناخت شب و روز گریان بد از مهر اوی…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۸
چو زین آگهی شد به فغفور چین که با فر مردی ز ایران زمین به نزدیک شنگل فرستاده بود همانا…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۷
همان شاه شنگل دلی پر ز درد همی داشت از کار او روی زرد شب آمد بیاورد فرزانه را همان…
بیشتر بخوانید »