رباعیات سعدی
-
رباعی شمارهٔ ۱۴۶
گر دولت و بخت باشد و روزبهی در پای تو سر ببازم ای سرو سهی سهلست که من در قدمت…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۴۲
گر کام دل از زمانه تصویر کنی بیفایده خود را ز غمان پیر کنی گیرم که ز دشمن گله آری…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۴۳
ای کودک لشکری که لشکر شکنی تا کی دل ما چو قلب کافر شکنی؟ آن را که تو تازیانه بر…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۴۴
ای مایهٔ درمان نفسی ننشینی تا صورت حال دردمندان بینی گر من به تو فرهاد صفت شیفتهام عیبم مکن ای…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۴۵
گر دشمن من به دوستی بگزینی مسکین چه کند با تو بجز مسکینی صد جور بکن که همچنان مطبوعی صد…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۳۹
ماها همه شیرینی و لطف و نمکی نه ماه زمین که آفتاب فلکی تو آدمیی و دیگران آدمیند؟ نینی تو…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۴۰
کردیم بسی جام لبالب خالی تا بود که نهیم لب بران لب حالی ترسنده ازان شدم که ناگاه ز جان…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۴۱
در وهم نیاید که چه شیرین دهنی اینست که دور از لب ودندان منی ما را به سرای پادشاهان ره…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۳۵
گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری باشد که بلای عشق گردد سپری چندانکه نگه میکنم ای رشک پری بار دومین از…
بیشتر بخوانید » -
رباعی شمارهٔ ۱۳۶
هر روز به شیوهای و لطفی دگری چندانکه نگه میکنمت خوبتری گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش بستانم…
بیشتر بخوانید »