پادشاهی بهرام گور
-
بخش ۲۶
به نرسی چنین گفت یک روز شاه کز ایدر برو با نگین و کلاه خراسان ترا دادم آباد کن دل…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۵
سیوم روز بزم ردان ساختند نویسنده را پیش بنشاختند به می خوردن اندر چو بگشاد چهر یکی نامه بنوشت شادان…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۴
چو شد ساخته کار آتشکده همان جای نوروز و جشن سده بیامد سوی آذرآبادگان خود و نامداران و آزادگان پرستندگان…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۳
چو شد کار توران زمین ساخته دل شاه ز اندیشه پرداخته بفرمود تا پیش او شد دبیر قلم خواست با…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۲
بیاسود در مرو بهرامگور چو آسوده شد شاه و جنگی ستور ز تیزی روانش مدارا گزید دلش رای رزم بخارا…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۱
وزان روی بهرام بیدار بود سپه را ز دشمن نگهدار بود شب و روز کارآگهان داشتی سپه را ز دشمن…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۰
برینگونه یک چند گیتی بخورد به رزم و به بزم و به ننگ و نبرد پس آگاهی آمد به هند…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۹
همی بود یک چند با مهتران می روشن و جام و رامشگران بهار آمد و شد جهان چون بهشت به…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۸
دگر هفته تنها به نخچیر شد دژم بود با ترکش و تیر شد ز خورشید تابنده شد دشت گرم سپهبد…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۱۷
دگر روز چون تاج بفروخت هور جهاندار شد سوی نخچیر گور کمان را به زه بر نهاده سپاه پس لشکر…
بیشتر بخوانید »