پادشاهی بهرام گور
-
بخش ۳۶
یکی اژدها بود بر خشک و آب به دریا بدی گاه بر آفتاب همی درکشیدی به دم ژنده پیل وزو…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۵
یکی کرگ بود اندران شهر شاه ز بالای او بسته بر باد راه ازان بیشه بگریختی شیر نر هم از…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۴
ز بهرام شنگل شد اندرگمان که این فر و این برز و تیر و کمان نماند همی این فرستاده را…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۳
چو بشنید شنگل به بهرام گفت که رای تو با مردمی نیست جفت زمانی فرودآی و بگشای بند چه گویی…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۲
چو بشنید شد نامه را خواستار شگفتی بماند اندران نامدار چو آن نامه برخواند مرد دبیر رخ تاجور گشت همچون…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۱
چو بنهاد بر نامهبر مهر شاه برآراست بر ساز نخچیرگاه به لشکر ز کارش کس آگه نبود جز از نامدارانش…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۳۰
وزیر خردمند بر پای خاست چنین گفت کی خسرو داد و راست جهان از بداندیش بی بیم گشت وزین مرزها…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۹
چو از کار رومی بپردخت شاه دلش گشت پیچان ز کار سپاه بفرمود تا موبد رایزن بشد با یکی نامدار…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۸
چو خورشید بر چرخ بنمود دست شهنشاه بر تخت زرین نشست فرستادهٔ قیصر آمد به در خرد یافته موبد پرگهر…
بیشتر بخوانید » -
بخش ۲۷
سپهبد فرستاده را پیش خواند بران نامور پیشگاهش نشاند چو بشنید بیدار شاه جهان فرستاده را خواند پیش مهان بیامد…
بیشتر بخوانید »