فرهنگ معین
لیست واژهها (تعداد کل: 32,490)
یلک
(یَ لَ) (اِ.) کلاه گوشه، گوشهای از کلاه یا تاج.
یلی زن
(یَ. زَ) (ص فا.) خواننده.
یم
(یَ) [ ع. ] (اِ.) دریا.
یمام
(یَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- کبوتر دشتی، کبوتر صحرایی.
۲- اراده، قصد.
یمن
(یُ مْ) [ ع. ] (اِ.) خیر و برکت، خجستگی.
یمن ناصیت
(~. ص یَ) [ ع. ] (ص.)
۱- خوش - اقبالی.
۲- صداقت، بی گناهی.
یمین
(یَ) [ ع. ] (اِ.)۱ - سمت راست.
۲- سوگند، قسم.
ینابیع
(یَ بِ) [ ع. ] (اِ.) جِ ینبوع ؛ چشمهها.
ینبوع
(یَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- چشمة بزرگ.
۲- جوی بسیار آب.
ینگه
(یَ گِ) [ تر. ] (اِ.)
۱- یدک، دنباله.
۲- زنی که شب زفاف همراه عروس به خانة داماد میرود.
ینگی
(یَ گِ) [ تر. ] (اِ.) نو، جدید.
ینگی دنیا
(~. دُ) [ تر - فا. ] (اِمر.) = ینگ دنیا: دنیای جدید، مجازاً: امریکا.
یهود
(یَ) [ ع. ] (اِ.) بنی اسرائیل، پیروان حضرت موسی.
یهودی
(~.) [ ع. ]
۱- (ص.) کسی که دارای دین یهود باشد.
۲- (عا.) کنایه از: آدم خسیس و محافظه کار.
یهوه
(یَ هُ وَ) [ عبر. ] (اِ.) اسمی است که در تورات بر خدا اطلاق شدهاست و دلالت بر سرمدیت آن ذات مقدس کند.
یو
یونانی
یواش
(یَ) [ تر. ] (ق. ص.)آهسته، آرام، به نرمی.
یواشکی
(یَ شَ) [ تر - فا. ] (ق مر.) به آرامی و آهستگی.
یواقیت
(یَ) [ ع. ] (اِ.) جِ یاقوت.
یوبه
(ب) (اِ.) آرزو، خواهش.