فرهنگ معین
جستجوی واژه
لیست واژهها (تعداد کل: 32,490)
یکپارچه
(~. چِ) (ص.) درست، تمام، کامل.
یکی
(یِ یا یَ) (اِ.)
۱- یک عدد.
۲- یک نفر، کسی.
۳- یگانه، متحد. ؛ ~ به نعل و ~ به میخ زدن کنایه از: در هواداری از هر دو طرف دعوا یا بحث سخن گفتن.
یکی به دو
(~. بِ دُ) (اِمر.) (عا.) ستیزه، بگو مگو.
یکی یکدانه
(~. یِ. نِ) (ص.) (عا.) دُردانه، بسیار عزیز. کنایه از: فرزند منحصر به فرد.
یکی یکی
(یِ. یِ) (ق مر.)
۱- یکی پس از دیگری.
۲- فرداًفرد، هر یک جداجدا.
یگان
(یَ) (ق.)
۱- بی نظیر، بی همتا، فرد.
۲- از تقسیمات ارتش.
یگانه
(یَ نِ) (ص مر.) فرد، تنها.
یگانگی
(یَ نَ) (حامص.) وحدت، یکتایی.
یگونه
(یَ نِ) (ص.) یک گونه ؛ یکسان، یک جور.
ییلاق
(یِ) [ تر. ] (اِ.)
۱- کوهپایه، جای سردسیر.
۲- اقامتگاه تابستانی، جای خوش آب و هوا.