فرهنگ معین
لیست واژهها (تعداد کل: 32,490)
یراعه
(یَ عَ یا ع ِ) [ ع. یراعة ] (اِ.)
۱- گول و بد دل.
۲- شترمرغ ماده.
۳- بیشه نشیب، نیستان - ناک.
۴- کرم شب تاب.
یراق
(یَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- ساز و برگ اسب.
۲- سلاح.
یراق کوبی
(~.) [ تر - فا. ] (حامص.) کوبیدن و نصب کردن یراق در و پنجره از قبیل قفل و لولا و دستگیره و مانند آن.
یرغو
(یَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- عوارضی که برای رسیدگی به جرایم گرفته میشد (ایلخانان).
۲- سیاست.
۳- بازرسی، مجلس محاکمه.
یرقان
(یَ رَ) [ ع. ] (اِ.) بیماری زردی، نوعی بیماری که در اثر اختلالات کبد به وجود میآید.
یرلیغ
(یَ) [ تر. جغ. ] (اِ.) حکم و فرمان پادشاه. ؛ ~ خانی: فرمان پادشاه (ایلخانان و دورههای بعدی).
یرمغان
(یَ مَ) (اِ.) ارمغان، تحفه.
یرنداق
(یَ رَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- روده.
۲- تسمه و دوال نرم و سفید.
یزدادی
(یَ) (اِمر.)
۱- قلیه و قیمه را گویند که بعد از پخته شدن تخم مرغ بر بالای آن ریزند.
۲- کوفته که در آن تخم مرغ پخته باشد.
یزدان
(یَ) [ په. ] (اِ.) خدا، خداوند.
یزنه
(یَ نِ) (اِ.) آیزنه ؛ شوهر خواهر.
یزک
(یَ زَ) (اِ.) پیش قراول، جلودار.
یسار
(یَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- طرف چپ.
۲- چهرهای که د یدن آن نحوست و شومی میآورد.
یساق
(یَ) [ تر - مغ. ] (اِ.)
۱- سیاست.
۲- فسق (سنگلاخ).
۳- ترتیب و ساختگی.
یساول
(یَ وُ) [ تر. ] (اِ.) جلودار، پیش قراول.
یسر
(~.) (اِ.)
۱- درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندانها استفاده میکردند.
۲- چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت ...
یسنا
(یَ) (اِ.)
۱- پرستش، ستایش.
۲- یکی از بخشهای اوستا که در هنگام مراسم مذهبی خوانده میشود.
یسیر
(یَ) [ ع. ] (ص.)
۱- کم، اندک.
۲- سهل، آسان.
۳- قمارباز.
یشت
(یَ شْ) (اِ.)
۱- پرستش، ستایش.
۲- بخشی از اوستا در ستایش آفریدگار و امشاسپندان.
یشتن
(یَ تَ) (مص ل.)
۱- ستایش کردن، نیایش کردن.
۲- دعا خواندن هنگام غذا خوردن.