دیوان اشعار سعدی
-
تکه ۸
میروم با درد و حسرت از دیارت خیر باد میگذارم جان به خدمت یادگارت خیر باد سر ز پیشت برنمیآرم…
بیشتر بخوانید » -
تکه ۷
خستهٔ تیغ فراقم سخت مشتاقم به غایت ای صبا آخر چه گردد گر کنی یکدم عنایت؟ بگذری در کوی یارم…
بیشتر بخوانید » -
تکه ۳
ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب کو به یک ره برد از من صبر و آرام و شکیب رومیانه…
بیشتر بخوانید » -
تکه ۴
قیامتست سفر کردن از دیار حبیب مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب به ناز خفته چه داند که دردمند فراق…
بیشتر بخوانید » -
تکه ۵
چشم تو طلسم جاودانست یا فتنهٔ آخرالزمانست تا چشم بدی به زیر بنهد دیگر به کرشمه در نهانست ما را…
بیشتر بخوانید » -
تکه ۲
میندانم چکنم چاره من این دستان را تا به دست آورم آن دلبر پردستان را او به شمشیر جفا خون…
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۱۹
گفتم به ره ببینم و دامن بگیرمش کای رشک آفتاب جمال منیر تو شهری بر آتش غم هجران بسوختی اول…
بیشتر بخوانید » -
قطعه شمارهٔ ۲۰
وه که چه آزار بود من از مهر تو لیک چو باز آمدی آن همه برداشتی سر چو برآورد صبح…
بیشتر بخوانید » -
ترجیع بند
ای سرو بلند قامت دوست وه وه که شمایلت چه نیکوست در پای لطافت تو میراد هر سرو سهی که…
بیشتر بخوانید » -
تکه ۱
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را علاج درد…
بیشتر بخوانید »