غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۹۶

چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان

چه خیالات دگر مست درآید به میان

گرد بر گرد خیالش همه در رقص شوند

وان خیال چو مه تو به میان چرخ زنان

هر خیالی که در آن دم به تو آسیب زند

همچو آیینه ز خورشید برآید لمعان

سخنم مست شود از صفتی و صد بار

از زبانم به دلم آید و از دل به زبان

سخنم مست و دلم مست و خیالات تو مست

همه بر همدگر افتاده و در هم نگران

همه بر همدگر از بس که بمالند دهن

آن خیالات به هم درشکند او ز فغان

همه چون دانه انگور و دلم چون چرش است

همه چون برگ گلاب و دل من همچو دکان

ز صلاح دل و دین زر برم و زر کوبم

تا مفرح شود آن را که بود دیده جان

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا