غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۷۲

عاشقا دو چشم بگشا چارجو در خود ببین

جوی آب و جوی خمر و جوی شیر و انگبین

عاشقا در خویش بنگر سخره مردم مشو

تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین

من غلام آن گل بینا که فارغ باشد او

کان فلانم خار خواند وان فلانم یاسمین

دیده بگشا زین سپس با دیده مردم مرو

کان فلانت گبر گوید وان فلانت مرد دین

ای خدا داده تو را چشم بصیرت از کرم

کز خمارش سجده آرد شهپر روح الامین

چشم نرگس را مبند و چشم کرکس را مگیر

چشم اول را مبند و چشم احول را مبین

عاشقان صورتی در صورتی افتاده‌اند

چون مگس کز شهد افتد در طغار دوغگین

شاد باش ای عشقباز ذوالجلال سرمدی

با چنان پرها چه غم باشد تو را از آب و طین

گر همی‌خواهی که جبریلت شود بنده برو

سجده‌ای کن پیش آدم زود ای دیو لعین

بادیه خون خوار اگر واقف شدی از کعبه‌ام

هر طرف گلشن نمودی هر طرف ماء معین

ای به نظاره بد و نیک کسان درمانده

چون بدین راضی شدی یارب تو را بادا معین

چون امانت‌های حق را آسمان طاقت نداشت

شمس تبریزی چگونه گستریدش در زمین

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا