غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۸۱۶

آینه‌ای بزدایم از جهت منظر من

وای از این خاک تنم تیره دل اکدر من

رفت شب و این دل من پاک نشد از گل من

ساقی مستقبل من کو قدح احمر من

رفت دریغا خر من مرد به ناگه خر من

شکر که سرگین خری دور شده‌ست از در من

مرگ خران سخت بود در حق من بخت بود

زانک چو خر دور شود باشد عیسی بر من

از پی غربیل علف چند شدم مات و تلف

چند شدم لاغر و کژ بهر خر لاغر من

آنچ که خر کرد به من گرگ درنده نکند

رفت ز درد و غم او حق خدا اکثر من

تلخی من خامی من خواری و بدنامی من

خون دل آشامی من خاک از او بر سر من

شارق من فارق من از نظر خالق من

شمع کشی دیده کنی در نظر و منظر من

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا