غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۶۹۰

اندر دو کون جانا بی‌تو طرب ندیدم

دیدم بسی عجایب چون تو عجب ندیدم

گفتند سوز آتش باشد نصیب کافر

محروم ز آتش تو جز بولهب ندیدم

من بر دریچه دل بس گوش جان نهادم

چندان سخن شنیدم اما دو لب ندیدم

بر بنده ناگهانی کردی نثار رحمت

جز لطف بی‌حد تو آن را سبب ندیدم

ای ساقی گزیده مانندت ای دو دیده

اندر عجم نیامد و اندر عرب ندیدم

زان باده که عصیرش اندر چرش نیامد

وان شیشه که نظیرش اندر حلب ندیدم

چندان بریز باده کز خود شوم پیاده

کاندر خودی و هستی غیر تعب ندیدم

ای شمس و ای قمر تو ای شهد و ای شکر تو

ای مادر و پدر تو جز تو نسب ندیدم

ای عشق بی‌تناهی وی مظهر الهی

هم پشت و هم پناهی کفوت لقب ندیدم

پولادپاره‌هاییم آهن رباست عشقت

اصل همه طلب تو در تو طلب ندیدم

خامش کن ای برادر فضل و ادب رها کن

تا تو ادب بخواندی در تو ادب ندیدم

ای شمس حق تبریز ای اصل اصل جان‌ها

بی‌بصره وجودت من یک رطب ندیدم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا