دیوان شمس
-
غزل شمارهٔ ۹۰
ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا هم محرم عشق تو هم محرم تو جانا هم ناظر روی…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۹
یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا من خمره افیونم زنهار سرم مگشا آتش به من اندرزن آتش چه…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۸
شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا ای صورت…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۷
جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را ای سرو روان بنما آن قامت بالا را خرم کن و روشن…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۵
از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا چون…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۶
ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا پیوسته چنین بادا چون شیر و شکر با ما ای چرخ…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۴
چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها زیرا که منم بیمن با شاه جهان تنها ای مشعله…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۳
ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا سودی همگی سودی بر جمله…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۲
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا ملکی که پریشان شد…
بیشتر بخوانید » -
غزل شمارهٔ ۸۱
ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را آن راه زن دل را آن راه بر دین را زان…
بیشتر بخوانید »