غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۸۷

جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را

ای سرو روان بنما آن قامت بالا را

خرم کن و روشن کن این مفرش خاکی را

خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را

رهبر کن جان‌ها را پرزر کن کان‌ها را

در جوش و خروش آور از زلزله دریا را

خورشید پناه آرد در سایه اقبالت

آری چه توان کردن آن سایه عنقا را

مغزی که بد اندیشد آن نقص بسست ای جان

سودای بپوسیده پوسیده سودا را

هم رحمت رحمانی هم مرهم و درمانی

درده تو طبیبانه آن دافع صفرا را

تو بلبل گلزاری تو ساقی ابراری

تو سرده اسراری هم بی‌سر و بی‌پا را

یا رب که چه داری تو کز لطف بهاری تو

در کار درآری تو سنگ و که خارا را

افروخته نوری انگیخته شوری

ننشاند صد طوفان آن فتنه و غوغا را

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا