غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۸۳

ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا

آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا

سودی همگی سودی بر جمله برافزودی

تا بود چنین بودی تا روز مشین از پا

صد شهر خبر رفته کای مردم آشفته

بیدار شد آن خفته تا روز مشین از پا

بیدار شد آن فتنه کو چون بزند طعنه

در کوه کند رخنه تا روز مشین از پا

در خانه چنین جمعی در جمع چنین شمعی

دارم ز تو من طمعی تا روز مشین از پا

میر آمد میر آمد وان بدر منیر آمد

وان شکر و شیر آمد تا روز مشین از پا

ای بانگ و نوایت تر وز باد صبا خوشتر

ما را تو بری از سر تا روز مشین از پا

مجلس به تو فرخنده عشرت ز دمت زنده

چون شمع فروزنده تا روز مشین از پا

این چرخ و زمین خیمه کس دید چنین خیمه

ای استن این خیمه تا روز مشین از پا

این قوم پرند از تو باکر و فرند از تو

زیر و زبرند از تو تا روز مشین از پا

در بحر چو کشتیبان آن پیل همی‌جنبان

تا منزل آباقان تا روز مشین از پا

ای خوش نفس نایی بس نادره برنایی

چون با همه برنایی تا روز مشین از پا

دف از کف دست آید نی از دم مست آید

با نی همه پست آید تا روز مشین از پا

چون جان خمشیم اما کی خسبد جان جانا

تو باش زبان ما تا روز مشین از پا

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا