غزل ۳۸۵- یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
۱ | یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان | وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان |
۲ | دل آزرده ما را به نسیمی بنواز | یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان |
۳ | ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند | یار مه روی مرا نیز به من بازرسان |
۴ | دیدهها در طلب لعل یمانی خون شد | یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان |
۵ | برو ای طایر میمون همایون آثار | پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان |
۶ | سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات | بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان |
۷ | آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب | به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان |
وزن غزل: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
۱ خدایا آن آهوی مشک را به ختن باز گردان؛وآن را که قامتش مثل سروسهی است وبه ناز راه می رود به چمن برسان.
یارب به معنی خدایا و آغاز دعا است.خاقانی می گوید:
با دعاهای خیر در پی او تا دعا اول او یا رب است و آمین پایان او[۱]
می گوید محبوب من مثل آهوی مشک که از کشور ختن دور افتاده باشد از سرزمین خود دور افتاده است؛ خدایا او را به سرزمین خود برسان ،وهمو را مثل سرو خوش قدو بالاست به چمن برسان- که جای آهومشک ختن است ،و جای سرو در چمن.
۲ دل ما را که از روزگار آزار دیده با وزش نسیمی نوازش کن؛ یعنی آن جان عزیز را که از تن بیرون رفته دوباره به تن برسان.
این سخن اینکه بوی دوست برای ما مثل جان عزیزاست ، با دور شدن دوست جان از تن ما رفته ،آن را دوباره به تن ما برسان.
۳ چون ماه و خورشید به فرمان تو به منزل خود می رسند؛ محبوب مرا هم که چهره اش مانند ماه است به سوی من برگردان.
۴ برای دیدن لعل یمنی چشم ها از انتظار خون شد؛خدایا آن ستاره ی درخشان را به یمن بازرسان.
شاید مراد از خون شدن چشم از انتظار به خاطر لعل یمنی این باشد که چون محل لعل در بدخشان است نه در یمن،انتظار کشیدن برای دیدن آن در یمن بی حاصل است.این تعبیری است که سودی کرده.کوکب رخشان به قرینه ی یمن اشاره است به ستاره شِعرای یمانی که از «درخشانترین کواکب آسمان است.به سبب درخشندگیش مورد پرستش ملل قدیم بوده و بسیاری از معابد مصر قدیم را چنان ساخته بودند که نور این ستاره در داخل آن ها نفوز کند. ذکر این ستاره و شعرای شامی از قدیم در ادبیات آمده است.»[۲]
گرچه حق با سودی است که می گوید جایگاه لعل بدخشان است نه یمن، ولی تعبیری که از آن می نماید درست به نظر نمی رسد. با اندک مسااحمه ای می توان پذیرفت که مراد از لعل یمانی مطلق لعل است که به مناسبت مشابهت با عقیق یمن آن را یمانی گفته و تنها به معنی کنائی آن که لب لعل معشوق است نظر داشته. در این صورت «کوکب رخشان» خود معشوق است و بیت چنین معنی می شود: در آرزوی لب لعل یار چشم از انتظار سوخت و خونین شد. خدایا، چنانکه ستاره ی شعری را به یمن می رسانی، معشوق را هم به من برسان. معنای دیگری، که با کلمات بیت مطابقت کند، به نظر نرسید.
۵ ای پرنده ی خوش یمن که آثار مبارکی داری؛ پیش سیمرغ برو آنجا پیام زاغ و زغن را برسان.
عنقا:سیمرغ
در منطق الطیر عطار هدهداست که راهنمای مرغان به سوی عنقا در کوه قاف است و در بیت طایری که باید پیش عنقا برود همین پرنده است.زاغ و زغن کنایه از پرندگان حقیر است در برابر عنقا که پادشاه مرغان به حساب می آید. به هدهد می گوید پیش عنقا برو و پیام ما پرندگان حقیر را به او برسان.
۶ حرف این است که ما زندگی را بی تو نمی خواهیم؛ ای قاصدی که پیام می بری این حرف را بشنو و پیغام را برسان.
مضمون دنباله ی بیت پیشین است.سخن این زاغ وزغن که باید به سمع عنقا برسد همین است که ما خرده پاها، بی وجود تو زندگی را نمی خواهیم.
۷ کسی که چشم حافظ جای قامت او بود،خدایا او را طبق آرزوی حافظ از غربت به وطن خود برسان.
آرزو می کند که دوباره ممدوح بیاید و بر چشم او (وطن خود) قدم بگذارد.
غزل سراسر آرزوی بازگشت شاهی است و اظهار محبت به او. در بیت پنجم با کنایه ی عنقا که شاه مرغان است مطلب را روشنتر می کند.
شاه محمود برادر شاه شجاع به کمک سلاطین ایلکانی دو سالی بر شیراز مسلط شد ودر این اوقات شاه شجاع از شیراز گریخت و به سلطنت کرمان اکتفا کرد.به گفته ی دکتر غنی این غزل احتمالاً در ایام هجرت شاه شجاع و تسلط شاه محمود یعنی ۷۶۵ و اواخر ۷۶۷ سروده شده است.[۳] و بنابراین این اشاره های «به وطن بازرسان» آرزوی بازگشت شاه شجاع به شیراز است.
————————————————————————————–
[۱] خاقانی…دیوان…ص ۳۶۶
[۲] مصاحب… دایره العارف فارسی
[۳] غنی….تاریخ عصرحافظ…. ص ۲۳۹٫
ترجمهٔ این شعر به زبان آلمانی از فریدریش روکرت
http://www.shia-forum.de/index.php?/topic/67802-o-bringe-gott/