غزلیات حافظحافظ

غزل ۳۲۱- هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم

هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدمهر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدابر منتهای همت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بر دولت بخور که مندر سایه تو بلبل باغ جهان شدم
اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبوددر مکتب غم تو چنین نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات می‌کندهر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شدکز ساکنان درگه پیر مغان شدم
در شاهراه دولت سرمد به تخت بختبا جام می به کام دل دوستان شدم
از آن زمان که فتنه چشمت به من رسیدایمن ز شر فتنه آخرزمان شدم
من پیر سال و ماه نیم یار بی‌وفاستبر من چو عمر می‌گذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظابازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم

 

غزل ۳۲۱

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. معانی لغات غزل (321)

    مُنتها : نهایت، آخرین حدّ .

    همّت : عزم و اراده؛ آرزو و خواهش، و در اصطلاح صوفیه عبارت است از توجه کامل قلب به حق برای رسیدن به کمال .

    کامران شدن : بهره مند شدن و دست یافتن .

    گُلبُن : بوته و نهال گل، درخت گل .

    گلبن جوان : مراد یک نفر جوان طرف صحبت است، ممدوح جوان .

    بَرِ دولت : میوه خوشبختی و اقبال .

    تحت و فوق : زیر و بالا، زیر و رو، فرود و فراز .

    تحت و فوق وجود : کنایه از روح جمادی و نباتی و حیوانی است که مرحله تحت و روح انسانی که مرحله فوق وجود است، می باشد و در مجموع از تحت به فوق، ذرّات عالم به سوی کمال در حرکتند .

    مکتب غم تو : مکتب غم عشق تو، شاعر همه مشقّات و رنجهایی را که در اثر عشق به درک حق و حقیقت متحمّل می شود، در کلمه غم گنجانیده است .

    قسمت : سرنوشت، تقدیر ازلی .

    حوالت : حواله، فرستادن .

    دَرِ معنی : دَرِ عالم معنا، دَرِ عالم حقیقت .

    دولت سرمَد : دولت ابدی، بخت و اقبال همیشگی و جاویدان .

    تخت بخت : (اضافه تشبیهی) بخت به تخت تشبیه شده .

    فتنه : بلا، آشوب .

    شرّ : آسیب، بدی .

    آخر زمان : آخر الزمان، فُرجه زمانی پایان دنیا که عمر دنیا به سر می آید و زمان به آخرت و قیامت میپیوندد وبنابر روایات مذهبی پر از فتنه و آشوب است .

    …. بر من چو عمر میگذرد : دلدار مثل عمر گذران از کنار من می گذرد .

    نوید : مژده، خبر خوش، بشارت .

    عنایت : اعتنا و توجه، و در اصطلاح عرفا توجه حضرت احدیّت به سالک عارف .

    نوید داد عنایت : عنایت دوست و محبوب به من مژده داد .

    ضَمان : ضامن، کفیل .

    معانی ابیات غزل (321)

    1) با اینکه پیر و دل آزرده و ناتوان شدم، هر زمان که به یاد روی تو افتادم در خود احساس جوانی کردم .

    2) سپاس خدای را که هرچه از خدا درخواست کردم به نهایت خواسته و آرزوهای خود دست یافتم .

    3) ای محبوب جوان بخت از میوه نیک بختی و اقبال بهره مند باش زیرا من در سایه لطف و عنایت تو بلبل (غزلسرای) باغ جهان شدم .

    4) از روز نخست از فرود و فرازهای وجود خویش بی خبر بودم و در مکتب عشق تو اینگونه مجرّب و نکته دان شدم .

    5) هر چقدر هم که در زندگی صاحب عنوان و مقام شدم، باز این دست سرنوشت است که مرا به سوی خرابات می فرستد .

    6) (و) از آن روز دَرِ عالم معنا و حقیقت به روی من باز شد که من از مقیمان و مریدان درگاه پیر مغان شدم .

    7) (و) در مسیر دولت جاویدان، با جام مـی در خدمت دوستان قرار گرفتم .

    8) از آن وقتی که بلا و آشوب چشمان فتنه انگیزت مرا در برگرفت از شر فتنه های آخرالزّمان در امان ماندم .

    9) مرا ماه و سال چنین پیر و فرسوده نکرده است . بدان سبب که یار بی وفا به مانند عمر گذرا، از کنار من می گذرد پیرنما شده ام .

    10) شب پیش در اثر عنایت دوست، به من مژده رسید که نزد ما بازگرد که من برای بخشش گناهت ضامن شده ام .

    شرح ابیات غزل (321)

    وزن غزل : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

    بحر غزل : مضارع اخرب مکفوف محذوف

    *

    شیخ عطار : ای عشــق بی نـشان ز تو من بی نـشان شدم

    خـــون دلـم بخوردی و در خـوردِ جــان شدم

    *

    این غزل به ظاهر عاشقانه و در باطن با ایهامات و کنایات پوشیده شده در پرده عرفان، در یزد و به هنگامی سروده شده که از طرف شاه شجاع به حافظ پیام داده می شود که مشکلات محکمه قضایی او برطرف شده و او را دعوت به بازگشت به شیراز می کند. حافظ در پاسخ شاه شجاع این غزل را می سراید و به نظر این ناتوان یکی از با ارزش ترین غزل های او برای دست یابی به روحیه این عارف بزرگ است.

    1- شاعر در بیت مطلع غزل، نخست به خود می پردازد و نخست از خود سخن می گوید و پیری و خسته دلی و ناتوانی خود را در اثر تبعید، به رخ شاه می کشد سپس چنین عنوان می کند که در این مدت هروقت به یاد تو می افتادم امیدوار شده و نیروی جوانی خود را باز می یافتم !

    2- در بیت دوم به طور سربسته چنین عنوان می کند که خدای را شکر می کنم که به هرچه می خواستم دست یافتم و منتهای همت خود را به کار گرفتم و به آن رسیدم . ظاهر کلام چنین معنا می دهد که شکر خدا را به جا می آورم که آخر الامر به آرزوی خود که همان آزادی و خلاصی از تبعید بود رسیدم و ایهام آن در این است که من بر عقیده خود استوار و ثابت قدم ماندم و در نتیجه کار مبارزه منتهی به تبعید من شد اما آخرالامر من پیروز از مبارزه به درآمده و بدون اینکه اظهار ضعف و شکست کنم مبارزه را فاتحانه به سر رسانیدم .

    3- در بیت سوم پس از تفهیم مطالب تلخ بالا به تعارف پرداخته و به شاه چنین پیغام می دهد که امید است از نعمت های بخت و اقبال برخوردار باشی که من در اثر توجهات تو غزلسرایی مشهور شدم و این مطلب به دو جهت صحیح است، اول اینکه مجالس ادبی سال های اول حکومت شاه شجاع حافظ را بلند آوازه کرد هر چند تعداد زیادی دشمن و رقیب و حسود هم برای او آفرید، دوم اینکه بواسطه روابط و برخوردها و زیر و بم های سیاسی، حافظ غزل های زیادی در این بابت سروده و نام او را جاوید ساخته و خود حافظ به ارزش آن ها پی برده بوده است .

    4- در بیت چهارم شاعر می گوید : روزهای اول همکاری و هم فکری با تو و دستگاهت چندان خود را درست نمی شناختم و این هم برای من نعمتی است که در این مدت چیزها فهمیدم و نکته ها آموختم و ایهام این بیت در این است که اول آدمی بی تجربه بودم حالا فهمیدم که دوستان و اطرافیان هر کدام در چه مرحله از صفا و صمیمیت بوده! و چقدر به فکر دوستان وفادار و همکاران صدیق خود هستند ! حالا من از اشتباه خود بیرون آمده ام .

    5- شاعر در بیت پنجم به دنباله تذکّری که در بیت دوم داده است می گوید : من عارفی رند و مــی پرستم و خواهم بود و بدانکه دست از این کار برنمی دارم و متظاهر نبوده و نیستم و نخواهم بود و این دست سرنوشت ازلی است که مرا به این راه کشانیده است. منطوق کلام این است که ما بر سر حرف و عقیده خو پابرجا هستیم این را بدان .

    6- شاعر در بیت ششم به این نکته اشاره دارد که من بسیار چیزها را از خانقاه شیخ دادا آموختم و این مدتی که از ساکنان و معتکفین این خانقاه بودم (یعنی مدت دو سال و کسری دوره تبعید) بسیار چیزها آموختم و پرده ظلمت و جهل از جلو چشمانم به کنار رفت .

    7- و در این راه با باده نوشی در خدمت دوستان یکرنگ بودم . ایهام بیت ششم و هفتم در این است که دربار واقعی و بارگاه حقیقی و دوستان همزبان را در خانقاه شیخ دادا به دست آوردم نه در درگاه تو.

    8- شاعر در بیت هشتم شاهکاری می آفریند و می گوید از آن زمان که آشوب و بلای تو مرا فرا گرفت هیبت و عظمت آن بلا به حدّی بود که فتنه و آشوب دوره آخرآلزمان نزد آن چیزی نیست و من دیگر از آن نمی ترسم و این قدح است نه مدح اما به نحوی بازگو شده که جای تأمّل دارد .

    9- حافظ از پیری و درماندگی خود می نالد و آن را به رخ شاه می کشد و می گوید همه اینها به سبب آن است که (یار) به من بی اعتنا و بی توجه است و این گلایه یی است که به علت تبعید و بی توجهی دوساله شاه برمی گردد .

    10- حافظ در بیت مقطع این غزل به شاه چنین خبر می دهد که از طرف خواجه تورانشاه هم نامه یی دریافت داشته ام که در آن چنین عنوان شده که من ضامن گناهان تو شده و عفو تورا گرفته ام و تو می توانی به شیراز بازگردی و این یک واقعیت تاریخی است چه هم از طرف شاه شجاع و هم خواجه تورانشاه در پایان دوره تبعید از او دلجویی و به شیراز فراخوانده شده بود .

    امتیاز این غزل د رسه بُعدی بودن آن است. غزلی با ظاهر مفاهیم عاشقانه و تکیه کلام های عارفانه و ایهام شِکوِه و گلایه های رویدادهای فیمابین به نحوی که بلاغت آن هر سه وجه، معانی غزل را به خواننده به نحو روشنی منتقل می کند و هنر حافظ در این است و رمز جاودانی اشعار او هم در این .
    شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا