غزلیات حافظحافظ

غزل ۱۳۹- رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکردصد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرددر سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دارکز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد
ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفتوان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد
می‌خواستم که میرمش اندر قدم چو شمعاو خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
جانا کدام سنگ‌دل بی‌کفایتیستکو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد
کلک زبان بریده حافظ در انجمنبا کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد

 

غزل ۱۳۹

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به‌غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او بگونه‌ای به‌محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می‌شود. در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیده‌اند.

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

  1.  ١ -چهره بر خاك راه او ساييدم اما او بر من گذر نكرد.لطف و مهربانى بسيار از او انتظار داشتم،امااو حتى نگاهى به سوى من نيفكند!
     ٢ -اشك فراوان من-كه چون سيل از چشمم جارى بود-كينه از دلش نزدود!آرى،قطره‌ى باران‌ در سنگ خارا اثرى نكرد.[بيت داراى اسلوب معادله است.مقصود از قطره‌ى باران همان اشك وسنگ خارا،دل معشوق است.]
     ٣ -خدايا،آن جوان دلاور را،كه از آه عاشقان گوشه‌نشين خود حذر نكرد،مصون و محفوظ بدار.[آه‌
    را به تير تشبيه كرده است.]
     ۴ -ديشب،مرغ و ماهى از ناله و فرياد من نخوابيدند،اما آن دلبر گستاخ حتى لحظه‌اى سر ازخواب برنداشت.[مقصود،شدت بى‌اعتنايى معشوق نسبت به عاشق است.يعنى همه متوجه حال زارمن شدند،جز يار!]
     ۵ -من مى‌خواستم،مانند شمعى كه در برابر باد خاموش مى‌شود،در پيش پاى او بميرم و جان فدا
    كنم،اما او-مانند نسيم سحرى-بر من گذر نكرد.[خود را به شمعى مانند كرده كه در رهگذار نسيم‌ايستاده تا نسيم بر او بوزد و او خاموش شود(-بميرد)اما نسيم به سوى او نمى‌وزد!]
     ۶ -جان من،كدام انسان سنگ‌دل نالايقى است كه جان خود را مانند سپر در برابر ضربه‌ى‌ شمشير تو قرار ندهد؟[يعنى كدام عاشق است كه نخواهد جان خود را فداى تو كند؟]
    7-قلم زبان بريده‌ى حافظ،تا ترك سر نكرد،راز تو را در ميان انجمن با هيچ كس نگفت.[يعنى‌ در ازاى افشاى راز تو،سر خود را باخت.مقصود از ترك سر كردن قلم،تراشيدن و قط زدن نوك قلم‌است.اين تصوير واقعى با تخيل شاعر در مى‌آميزد و به سر باختن قلم به سبب افشاى راز تبديل‌مى‌شود.]
    ****
    دیوان حافظ بر اساس نسخه قزوینی و خانلری

  2. خیلی قشنگ می خواند ولی ددر متن کلمه ی بیکفایتیست امده است ولی خاننده ی محترم و عزیز ما یک جور دیگر خوانده است کدامشان درست است ممنون خسته نباشین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا