فریدونفردوسی

بخش ۲۷- گفتار اندر مردن فریدون‏

چو این کرده شد روز برگشت بخت

بپژمرد برگ کیانی درخت

کرانه گزید از بر تاج و گاه

نهاده بر خود سر هر سه شاه

پر از خون دل و پر ز گریه دو روی

چنین تا زمانه سرآمد بروی

فریدون شد و نام ازو ماند باز

برآمد برین روزگار دراز

همان نیکنامی به و راستی

که کرد ای پسر سود برکاستی

منوچهر بنهاد تاج کیان

بزنار خونین ببستش میان

برآیین شاهان یکی دخمه کرد

چه از زر سرخ و چه از لاژورد

نهادند زیر اندرش تخت عاج

بیاویختند از بر عاج تاج

بپدرود کردنش رفتند پیش

چنان چون بود رسم آیین و کیش

در دخمه بستند بر شهریار

شد آن ارجمند از جهان زار و خوار

جهانا سراسر فسوسی و باد

بتو نیست مرد خردمند شاد

فردوسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخن‌سرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایران است. فردوسی را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا