به پارسایی و رندی و فسق و مستوری چو اختیار به دست تو نیست معذوری
مردی نه به قوتست و شمشیرزنی آنست که جوری که توانی نکنی
آن گوی که طاقت جوابش داری گندم نبری به خانه چون جو کاری
این باد و بروت و نخوت اندر بینی آن روز که از عمل بیفتی بینی
نداند آنکه درآورد دوستان از پای که بیخلاف بجنبند دشمنان از جای
اگر بریان کند بهرام، گوری نه چون پای ملخ باشد ز موری
ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی مکافات بدی کردن، نمیگویم تو خود دانی
هر که با من بدست و با تو نکو دل منه بر وفای صحبت او
الهی عاقبت محمود گردان به حق صالحان و نیکمردان
صاحبدل نیک سیرت علامه گو کفش دریده باش و خلقان جامه