غزلیات
-
غزل ۴۵
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم گر به طوفان میسپارد یا…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۴
باد گلبوی سحر خوش میوزد خیز ای ندیم بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم ای که در…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۳
در میان صومعه سالوس پر دعوی منم خرقهپوش جو فروش خالی از معنی منم بتپرست صورتی در خانهٔ مکر و…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۱
دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم خیمه بر بالای منظوران بالایی زدم خرقهپوشان صوامع را دو تایی چاک شد…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۰
عمرها در سینه پنهان داشتیم اسرار دل نقطهٔ سر عاقبت بیرون شد از پرگار دل گر مسلمانی رفیقا دیر و…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۳۹
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ چون دست میدهد نفسی موجب فراغ کاین سیل متفق بکند روزی این درخت…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۳۸
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش دشمن به دشمن آن نپسندد…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۳۷
صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش گوی خیری که توانی ببر از میدانش چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۳۶
گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش باز عالی همتم، زاغ آشیانی گو مباش بز نیم در آخور قسمت، گیاهی…
بیشتر بخوانید »