غزلیات سعدیسعدی

غزل ۵۸۸

عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی

وز می چنان نه مستم کز عشق روی ساقی

یا غایه الامانی قلبی لدیک فانی

شخصی کما ترانی من غایه اشتیاقی

ای دردمند مفتون بر خد و خال موزون

قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی

یا سعد کیف صرنا فی بلده هجرنا

من بعد ما سهرنا و الاید فی العناقی

بعد از عراق جایی خوش نایدم هوایی

مطرب بزن نوایی زان پرده عراقی

خان الزمان عهدی حتی بقیت وحدی

ردوا علی ودی بالله یا رفاقی

در سرو و مه چه گویی ای مجمع نکویی

تو ماه مشک بویی تو سرو سیم ساقی

ان مت فی هواها دعنی امت فداها

یا عاذلی نباها ذرنی و ما الاقی

چند از حدیث آنان خیزید ای جوانان

تا در هوای جانان بازیم عمر باقی

قام الغیاث لما زم الجمال زما

و اللیل مدلهما و الدمع فی الماقی

تا در میان نیاری بیگانه‌ای نه یاری

درباز هر چه داری گر مرد اتفاقی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا