غزلیات سعدیسعدی

غزل ۱۱۴

دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست

گر دردمند عشق بنالد غریب نیست

دانند عاقلان که مجانین عشق را

پروای قول ناصح و پند ادیب نیست

هر کو شراب عشق نخورده‌ست و درد درد

آنست کز حیات جهانش نصیب نیست

در مشک و عود و عنبر و امثال طیبات

خوشتر ز بوی دوست دگر هیچ طیب نیست

صید از کمند اگر بجهد بوالعجب بود

ور نه چو در کمند بمیرد عجیب نیست

گر دوست واقفست که بر من چه می‌رود

باک از جفای دشمن و جور رقیب نیست

بگریست چشم دشمن من بر حدیث من

فضل از غریب هست و وفا در قریب نیست

از خنده گل چنان به قفا اوفتاده باز

کو را خبر ز مشغله عندلیب نیست

سعدی ز دست دوست شکایت کجا بری

هم صبر بر حبیب که صبر از حبیب نیست

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا