غزلیات سعدیسعدی

غزل ۴۵۶

ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن

قوت او می‌کند بر سر ما تاختن

گر دهیم ره به خویش یا نگذاری به پیش

هر دو به دستت درست کشتن و بنواختن

گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست

چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن

کشتی در آب را از دو برون حال نیست

یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن

مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست

دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن

پایه خورشید نیست پیش تو افروختن

یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن

هر که چنین روی دید جامه چو سعدی درید

موجب دیوانگیست آفت بشناختن

یا بگدازم چو شمع یا بکشندم به صبح

چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن

ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست

زخم توان خورد و تیغ بر نتوان آختن

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا