باب سوم در عشق و مستی و شورسعدی

حکایت در فدا شدن اهل محبت و غنیمت شمردن

یکی تشنه می‌گفت و جان می‌سپرد

خنک نیکبختی که در آب مرد

بدو گفت نابالغی کای عجب

چو مردی چه سیراب و چه خشک لب

بگفتا نه آخر دهان تر کنم

که تا جان شیرینش در سر کنم؟

فتد تشنه در آبدان عمیق

که داند که سیراب میرد غریق

اگر عاشقی دامن او بگیر

وگر گویدت جان بده، گو بگیر

بهشت تن آسانی آنگه خوری

که بر دوزخ نیستی بگذری

دل تخم کاران بود رنج کش

چو خرمن برآید بخسبند خوش

در این مجلس آن کس به کامی رسید

که در دور آخر به جامی رسید

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا