غزلیات سعدیسعدی

غزل ۳۵۳

رفیق مهربان و یار همدم

همه کس دوست می‌دارند و من هم

نظر با نیکوان رسمیست معهود

نه این بدعت من آوردم به عالم

تو گر دعوی کنی پرهیزگاری

مصدق دارمت والله اعلم

و گر گویی که میل خاطرم نیست

من این دعوی نمی‌دارم مسلم

حدیث عشق اگر گویی گناهست

گناه اول ز حوا بود و آدم

گرفتار کمند ماه رویان

نه از مدحش خبر باشد نه از ذم

چو دست مهربان بر سینه ریش

به گیتی در ندارم هیچ مرهم

بگردان ساقیا جام لبالب

بیاموز از فلک دور دمادم

اگر دانی که دنیا غم نیرزد

به روی دوستان خوش باش و خرم

غنیمت دان اگر دانی که هر روز

ز عمر مانده روزی می‌شود کم

منه دل بر سرای عمر سعدی

که بنیادش نه بنیادیست محکم

برو شادی کن ای یار دل افروز

چو خاکت می‌خورد چندین مخور غم

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا