غزلیات سعدیسعدی

غزل ۲۷۴

چه سروست آن که بالا می‌نماید

عنان از دست دل‌ها می‌رباید

که زاد این صورت منظور محبوب

از این صورت ندانم تا چه زاید

اگر صد نوبتش چون قرص خورشید

ببینم آب در چشم من آید

کس اندر عهد ما مانند وی نیست

ولی ترسم به عهد ما نپاید

فراغت زان طرف چندان که خواهی

وزین جانب محبت می‌فزاید

حدیث عشق جانان گفتنی نیست

و گر گویی کسی همدرد باید

درازای شب از ناخفتگان پرس

که خواب آلوده را کوته نماید

مرا پای گریز از دست او نیست

اگر می‌بنددم ور می‌گشاید

رها کن تا بیفتد ناتوانی

که با سرپنجگان زور آزماید

نشاید خون سعدی بی سبب ریخت

ولیکن چون مراد اوست شاید

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا