غزلیات سعدیسعدی

غزل ۱۹۷

نظر خدای بینان طلب هوا نباشد

سفر نیازمندان قدم خطا نباشد

همه وقت عارفان را نظرست و عامیان را

نظری معاف دارند و دوم روا نباشد

به نسیم صبح باید که نبات زنده باشی

نه جماد مرده کان را خبر از صبا نباشد

اگرت سعادتی هست که زنده دل بمیری

به حیاتی اوفتادی که دگر فنا نباشد

به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت

نه کسی نعوذبالله که در او صفا نباشد

تو خود از کدام شهری که ز دوستان نپرسی

مگر اندر آن ولایت که تویی وفا نباشد

اگر اهل معرفت را چو نی استخوان بسنبی

چو دفش به هیچ سختی خبر از قفا نباشد

اگرم تو خون بریزی به قیامتت نگیرم

که میان دوستان این همه ماجرا نباشد

نه حریف مهربانست حریف سست پیمان

که به روز تیرباران سپر بلا نباشد

تو در آینه نگه کن که چه دلبری ولیکن

تو که خویشتن ببینی نظرت به ما نباشد

تو گمان مبر که سعدی ز جفا ملول گردد

که گرش تو بی جنایت بکشی جفا نباشد

دگری همین حکایت بکند که من ولیکن

چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا