غزلیاتسعدی

غزل ۶۱

پاکیزه روی را که بود پاکدامنی

تاریکی از وجود بشوید به روشنی

گر شهوت از خیال دماغت به در رود

شاهد بود هر آنچه نظر بر وی افکنی

ذوق سماع مجلس انست به گوش دل

وقتی رسد که گوش طبیعت بیا کنی

بسیار برنیاید، شهوت پرست را

کش دوستی شود متبدل به دشمنی

خواهی که پای بسته نگردی به دام دل

با مرغ شوخ دیده مکن همنشیمنی

شاخی که سر به خانهٔ همسایه می‌برد

تلخی برآورد مگرش بیخ برکنی

زنهار گفتمت قدم معصیت مرو

ورنه نزیبدت که دم معرفت زنی

سعدی هنر نه پنجهٔ مردم شکستن است

مردی درست باشی اگر نفس بشکنی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا