غزلیات سعدی

  • غزل ۱۴

    امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را یک لحظه بود این یا…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۵

    برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را هر…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۶

    تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا نگذرد یاد گل و سنبلم…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۷

    چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را سروبالای کمان ابرو اگر…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۰

    با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را من که با مویی…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۱

    وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را امشب که…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۲

    دوست می‌دارم من این نالیدن دلسوز را تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را شب همه شب انتظار…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۱۳

    وه که گر من بازبینم روی یار خویش را تا قیامت شکر گویم کردگار خویش را یار بارافتاده را در…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۶

    پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را قیمت عشق نداند قدم…

    بیشتر بخوانید »
  • غزل ۷

    مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را باری به چشم احسان در…

    بیشتر بخوانید »
دکمه بازگشت به بالا