غزلیات سعدی
-
غزل ۴۷
سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست گر بزنندم به تیغ…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۸
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست مالک رد و قبول هر…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۳
اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست اگر قبول کنی ور برانی از…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۴
بوی گل و بانگ مرغ برخاست هنگام نشاط و روز صحراست فراش خزان ورق بیفشاند نقاش صبا چمن بیاراست ما…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۵
خوش میرود این پسر که برخاست سرویست چنین که میرود راست ابروش کمان قتل عاشق گیسوش کمند عقل داناست بالای…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۳۹
بی تو حرامست به خلوت نشست حیف بود در به چنین روی بست دامن دولت چو به دست اوفتاد گر…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۰
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست دگر…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۱
دیر آمدیای نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست بر آتش عشقت آب تدبیر چندان که زدیم بازننشست از روی…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۴۲
نشاید گفتن آن کس را دلی هست که ننهد بر چنین صورت دل از دست به منظوری که با او…
بیشتر بخوانید » -
غزل ۳۵
دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت تا چو خورشید نبینند به هر بام و درت جرم بیگانه نباشد که…
بیشتر بخوانید »