سعدی
-
شمارهٔ ۲۳
در چشمت ار حقیر بود صورت فقیر کوته نظر مباش که در سنگ گوهرست کیمخت نافه را که حقیرست و…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۲۴
کسی گفت عزت به مال اندرست که دنیا و دین را درم یاورست چه مردی کند زور بازوی جاه؟ که…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۸
گر اهل معرفتی هر چه بنگری خوبست که هر چه دوست کند همچو دوست محبوبست کدام برگ درختست اگر نظر…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۹
امید خلق برآور چنانکه بتوانی به حکم آنکه تو را هم امید مغفرتست که گر ز پای درآیی بدانی این…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۲۰
هرگز پر طاووس کسی گفت که زشتست؟ یا دیو کسی گفت که رضوان بهشتست؟ نیکی و بدی در گهر خلق…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۲۱
مرکب از بهر راحتی باشد بنده از اسب خویش در رنجست گوشت قطعا بر استخوانش نیست راست خواهی چو اسب…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۵
یکی از بخت کامران بینی دیگری تنگ عیش و کوتهدست آن در آن چاه خویشتن نفتاد وین برین تخت خویشتن…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۶
به راه راست توانی رسید در مقصود تو راست باش که هر دولتی که هست تو راست تو چوب راست…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۷
عیب آنان مکن که پیش ملوک پشت خم میکنند و بالا راست هر که را بر سماط بنشستی واجب آمد…
بیشتر بخوانید » -
شمارهٔ ۱۱
چو خویشتن نتواند که میخورد قاضی ضرورتست که بر دیگران بگیرد سخت که گفت پیرزن از میوه میکند پرهیز؟ دروغ…
بیشتر بخوانید »