باب سوم در عشق و مستی و شورسعدی

حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد

شکایت کند نوعروسی جوان

به پیری ز داماد نامهربان

که مپسند چندین که با این پسر

به تلخی رود روزگارم بسر

کسانی که با ما در این منزلند

نبینم که چون من پریشان دلند

زن و مرد با هم چنان دوستند

که گویی دو مغز و یکی پوستند

ندیدم در این مدت از شوی من

که باری بخندید در روی من

شنید این سخن پیر فرخنده فال

سخندان بود مرد دیرینه سال

یکی پاسخش داد شیرین و خوش

که گر خوبروی است بارش بکش

دریغ است روی از کسی تافتن

که دیگر نشاید چنو یافتن

چرا سرکشی زان که گر سرکشد

به حرف وجودت قلم درکشد؟

یکم روز بر بنده‌ای دل بسوخت

که می‌گفت و فرماندهش می‌فروخت

تو را بنده از من به افتد بسی

مرا چون تو دیگر نیفتد کسی

سعدی

ابومحمد مُصلِح‌الدین بن عَبدُالله نامور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۵۸۵ یا ۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری، برابر با: ۵۶۸ یا ۵۸۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی می‌گویند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا