غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۹۹۷

پیرهن یوسف و بو می‌رسد

در پی این هر دو خود او می‌رسد

بوی می لعل بشارت دهد

کز پی من جام و کدو می‌رسد

نفس اناالحق تو منصور گشت

نور حقش توی به تو می‌رسد

نیست زیان هیچ ز سنگ آب را

سنگ بلاها به سبو می‌رسد

آب حیاتست ورای ضمیر

جوی بکن کآب به جو می‌رسد

آب بزن بر حسد آتشین

باد در این خاک از او می‌رسد

عشق و خرد خانه درون جنگیند

عربده هر لحظه به کو می‌رسد

هر چه دهد عاشق از رخت و بخت

عاقبت آن جمله بدو می‌رسد

گر چه بسی برد ز شوهر عروس

او و جهازش نه به شو می‌رسد

مایده‌ای خواستی از آسمان

خیز ز خود دست بشو می‌رسد

مژده ده ای عشق که از شمس دین

از تبریز آیت نو می‌رسد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا