غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۹۲۰

کسی که عاشق آن رونق چمن باشد

عجب مدار که در بی‌دلی چو من باشد

حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست

در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد

چو عشق سلسله خویش را بجنباند

جنون عقل فلاطون و بوالحسن باشد

به جان عشق که جانی ز عشق جان نبرد

وگر درونه صد برج و صد بدن باشد

اگر چو شیر شوی عشق شیرگیر قویست

وگر چه پیل شوی عشق کرکدن باشد

وگر به قعر چهی درروی برای گریز

چو دلو گردن از او بسته رسن باشد

وگر چو موی شوی موی می‌شکافد عشق

وگر کباب شوی عشق باب زن باشد

امان عالم عشقست و معدلت هم از اوست

وگر چه راه زن عقل مرد و زن باشد

خموش کن که سخن را وطن دمشق دلست

مگو غریب ورا کش چنین وطن باشد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا