غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۸۰۱

عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید

دولتی هست حریفان سر دولت خارید

چو شکر یک دل و آغشته این شیر شوید

که ظریفید و لطیفید و نکومقدارید

دانه چیدن چه مروت بود آخر مکنید

که امیران دو صد خرمن و صد انبارید

با چنین لاله رخان روح چرا نفزایید

در چنین معصره‌ای غوره چرا افشارید

دست در دامن همچون گل و ریحانش زنید

نه که پرورده و بسرشته آن گلزارید

رنگ دیدیت بسی جان و حیاتیش نبود

مه خوبان مرا از چه چنین پندارید

چون ره خانه ندانید که زاده وصلید

چون سره و قلب ندانید کز این بازارید

فخر مصرید چو یوسف هله تعبیر کنید

چو لب نوش وفا جمله شکر می‌کارید

ملکانید و ملک زاده ز آغاز و سرشت

گر چه امروز گدایانه چنین می‌زارید

ساقیان باده به کف گوش شما می‌پیچند

گرد خمخانه برآیید اگر خمارید

همه صیاد هنر گشته پی بی‌عیبی

همه عیبید چو در مجلس جان هشیارید

شمس تبریز درآمد به عیان عذر نماند

دیده روح طلب را به رخش بسپارید

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا