غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۷۹۹

سفره کهنه کجا درخور نان تو بود

خرمگس هم ز کجا صاحب خوان تو بود

در زمانی که بگویی هله هان تان چه کمست

کو زبانی که مجابات زبان تو بود

گر سیه روی بود زنگی و هندوی توست

چه غمست از سیهی چونک از آن تو بود

ببری در خم خویش و خوش و یک رنگ کنی

تا همه روح بود فر و نشان تو بود

ترس را سر ببر و گردن تعظیم بزن

در مقامی که عطاها و امان تو بود

ما همه بر سر راهیم و جهانی گذرست

چشم روشن نفسی کان ز جهان تو بود

دل اگر بی‌ادبی کرد بر این صبر مگیر

طعمش بد که در این جنگ عوان تو بود

سگ به هر سو که چخد نعره به کوی تو زند

شیرگیرش که بود تا که زیان تو بود

هین صبوحست بده می که همه مخموریم

تا که جان یک نفسی مست ضمان تو بود

در قدح درنگری زود فرح بخش شود

گرگ چون دید سگ کهف شبان تو بود

همه خفتند و دو مخمور چنین بیدارند

نظری کن سوی خم‌ها که نهان تو بود

سر و پا مست شود هر چه تو خواهی بشود

برسد چون نرسد چونک رسان تو بود

هله درویش بخور نک قدح زفت رسید

سست بودن چه بود چونک اوان تو بود

هله امروز نشستیم به عشرت تا شب

چه کم آید می و مطرب چو بیان تو بود

خاک بر سر همه را دامن این دولت گیر

چو بر این خاک نشستی همه آن تو بود

می او خور همه او شو سر شش گوش مباش

مطلب که دو سه خر گوش کشان تو بود

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا