غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۶۶۷

سماع صوفیان می درنگیرد

که آتش هیزمی را تر نگیرد

یقین می‌دانک جسمانیست آفت

مکوپ این دست تا پا برنگیرد

بیابد خلوت عشرت مسیحا

اگر مجلس ز گاو و خر نگیرد

چرا در بزم خلوت بی‌گرانان

دل ما عیش را از سر نگیرد

نه اصل این بنا باشد کلوخی

کلوخی لطف آن دلبر نگیرد

که چشم حقد یوسف را نداند

که بانگ چنگ گوش کر نگیرد

ز هر آهو نه صحرا مشک یابد

ز هر گاوی جهان عنبر نگیرد

ز هر نی ناله مشتاق ناید

و هر مرغی ز نی شکر نگیرد

چه داند لطف زهره زهره رفته

که او را گوشه چادر نگیرد

می جان را بجز جانی ننوشد

که جسمانی می انور نگیرد

نه هر ابری حریف ماه گردد

که اختر را بجز اختر نگیرد

اگر دلدار گیرد در جهان کس

از این دلدار ما خوشتر نگیرد

خداوند شمس دین آن نور تبریز

که هر کس را چو من چاکر نگیرد

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا