غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۱۸۸

ادر کاسی و دعنی عن فنونی

جننت فلا تحدث من جنونی

نه چون ماندست ما را، نی چگونه

ندانم تو دلاراما که چونی

رایت الناس للدنیا زبونا

و ذقت العشق فالدنیا زبونی

مترس از خصم و تو فارغ همی باش

که عاشق هست آن بحر فزونی

فما للخلق یا صاحی ظهوری

و ما للخلق یا صاحی کنونی

اگر عشقم درون آرام گیرد

کجا بیندم این خلق برونی

و مادام الهوی تغلی فؤادی

فلا تطمع قراری اوسکونی

ایا نفس ملامت گر، خمش کن

که هم تو در ضلالت رهنمونی

ضلال العشق یا صاحی حلالی

خراب العشق یا صاحی حصونی

زهی کشتی شاهانه که عشق است

که رانندش درین دریایی خونی

فتبریز و شمس‌الدین قصدی

انادیهم، خدونی اوصلونی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا