غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۵۹۷

این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم

جمع مستان را بخوان تا باده‌ها با هم خوریم

باده‌ای کابرار را دادند اندر یشربون

با جنید و بایزید و شبلی و ادهم خوریم

ابر نبود ماه ما را تا جفای شب کشیم

مرگ نبود عاشقان را تا غم ماتم خوریم

نفس ماده کیست تا ما تیغ خود بر وی زنیم

زخم بر رستم زنیم و زخم از رستم خوریم

بود مردم خوار عالم خلق عالم را بخورد

خالق آورده‌ست ما را تا که ما عالم خوریم

این جهان افسونگرست و وعده فردا دهد

ما از آن زیرکتریم ای خوش پسر که دم خوریم

گر پری زادیم شب جمعیت پریان بود

ور ز آدم زاده‌ایم آن باده با آدم خوریم

گه از آن کف گوهر هستی و سرمستی بریم

گه از آن دف نعره و فریاد زیر و بم خوریم

ماهییم و ساقی ما نیست جز دریای عشق

هیچ دریا کم شود زان رو که بیش و کم خوریم

گه چو گردون از مه و خورشید اشکم پر کنیم

گر چو خورشید آب‌ها را جمله بی‌اشکم خوریم

شمس تبریزی تو سلطانی و ما بنده توییم

لاجرم در دور تو باده به جام جم خوریم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا