غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۳۱۷۳

باده ده، ای ساقی هر متقی

بادهٔ شاهنشهی راوقی

جام سخن بخش که از تف او

گردد دیوار سیه منطقی

بردر و بشکن غم و اندیشه را

حاکم و سلطان و شه مطلقی

چون بگریزی نرسد در تو کس

ور بگریزیم تو خود سابقی

جنت حسنت چو تجلی کند

باغ شود دوزخ بر هر شقی

ظلمت و نور از تو تحیر درند

تا تو حقی یا که تو نور حقی

گشت شب و روز ز تو غرق نور

نیست مهت مغربی و مشرقی

لابه کنی، باده دهی رایگان

ساقی دریا صفت مشفقی

مست قبول آمد قلب و سلیم

زیرکی اینجاست همه احمقی

زیرکی ار شرط خوشیها بدی

باده نجستی خرد و موسقی

فرد چرایی تو اگر یار کی؟

از چه تو عذرایی اگر وامقی؟

غنچه صفت خویش ز گل درکشی

رو بکش آن خار، بدان لایقی

خار کشانند، اگر چه شهند

جز تو که بر گلشن جان عاشقی

خامش باش و بنگر فتح باب

چند پی هر سخن مغلقی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا