غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۸۶۰

هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی

قمری باخبری درد دوایی عجبی

هست در صفه ما صف شکنی کز نظرش

تابد از روزن دل نور ضیایی عجبی

این چه جام است که از عین بقا سر برزد

تا زند جان منش طال بقایی عجبی

هر کی از ظلمت غم بر دل او بند بود

یابد از دولت او بندگشایی عجبی

این چه سحر است که خلق از نظرش محرومند

یا چه ابر است بر آن ماه لقایی عجبی

از کجا تافت چنان ماه در این قالب تن

تا ز جا رفت دل و رفت به جایی عجبی

چون دل از خانه وهم حدثان بیرون شد

ز یکی دانه در دید سرایی عجبی

می‌نمود از در و دیوار سرا در تابش

هشت جنت ز یکی روح فزایی عجبی

شمس تبریز از این خوف و رجا بازرهان

تا برآید ز عدم خوف و رجایی عجبی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا