غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۹۱۱

تو را پندی دهم ای طالب دین

یکی پندی دلاویزی خوش آیین

مشین غافل به پهلوی حریصان

که جان گرگین شود از جان گرگین

ز خارش‌های دل ار پاک گردی

ز دل یابی حلاوت‌های والتین

بجوشند از درون دل عروسان

چو مرد حق شوی ای مرد عنین

ز چشمه چشم پریان سر برآرند

چو ماه و زهره و خورشید و پروین

بنوش این را که تلقین‌های عشق است

که سودت کم کند در گور تلقین

به احسان زر به خوبان آن چنان ده

که نفریبند زشتانت به تحسین

نمی‌خواهند خوبان جز ممیز

بمفریبان تو ایشان را به کابین

ز تو آن گلرخان را ننگ آید

چو بفروشی تو سرگی را به سرگین

ز سنگ آسیا زیرین حمول است

نه قیمت بیش دارد سنگ زیرین

میان سنگ‌ها آن بیش ارزد

که افزون خورده باشد زخم میتین

ز اشکست تجلی فضل دارد

میان کوه‌ها آن طور سینین

خمش کن صبر کن تمکین تو کو

که را ماند ز دست عشق تمکین

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا