غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۷۰۳

ز مهجوران نمی‌جویی نشانی

کجا رفت آن وفا و مهربانی

در این خشکی هجران ماهیانند

بیا ای آب بحر زندگانی

برون آب ماهی چند ماند

چه گویم من نمی‌دانم تو دانی

کی باشم من که مانم یا نمانم

تو را خواهم که در عالم بمانی

هزاران جان ما و بهتر از ما

فدای تو که جان جان جانی

مرا گویی خمش نی توبه کردی

که بگذاری طریق بی‌زبانی

به خاک پای تو باخود نبودم

ز مستی و شراب و سرگرانی

به خاموشی به از خنبی نباشم

نمی‌ماند می اندر خم نهانی

شراب عشق جوشانتر شرابی است

که آن یک دم بود این جاودانی

رخ چون ارغوانش آن کند آن

که صد خم شراب ارغوانی

دگر وصف لبش دارم ولیکن

دهان تو بسوزد گر بخوانی

عجب مرغابی آمد جان عاشق

که آرد آب ز آتش ارمغانی

ز آتش یافت تشنه ذوق آبش

کند آتش به آبش نردبانی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا