مثنوی معنویدفتر سوممولوی

بخش ۱۵۳ – ربودن عقاب موزهٔ مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن

اندرین بودند کآواز صلا

مصطفی بشنید از سوی علا

خواست آبی و وضو را تازه کرد

دست و رو را شست او زان آب سرد

هر دو پا شست و به موزه کرد رای

موزه را بربود یک موزه‌ربای

دست سوی موزه برد آن خوش‌خطاب

موزه را بربود از دستش عقاب

موزه را اندر هوا برد او چو باد

پس نگون کرد و از آن ماری فتاد

در فتاد از موزه یک مار سیاه

زان عنایت شد عقابش نیکخواه

پس عقاب آن موزه را آورد باز

گفت هین بستان و رو سوی نماز

از ضرورت کردم این گستاخیی

من ز ادب دارم شکسته‌شاخیی

وای کو گستاخ پایی می‌نهد

بی ضرورت کش هوا فتوی دهد

پس رسولش شکر کرد و گفت ما

این جفا دیدیم و بود این خود وفا

موزه بربودی و من درهم شدم

تو غمم بردی و من در غم شدم

گرچه هر غیبی خدا ما را نمود

دل در آن لحظه به خود مشغول بود

گفت دور از تو که غفلت در تو رست

دیدنم آن غیب را هم عکس تست

مار در موزه ببینم بر هوا

نیست از من عکس تست ای مصطفی

عکس نورانی همه روشن بود

عکس ظلمانی همه گلخن بود

عکس عبدالله همه نوری بود

عکس بیگانه همه کوری بود

عکس هر کس را بدان ای جان ببین

پهلوی جنسی که خواهی می‌نشین

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا