غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۵۹۷

گر روی بگردانی تو پشت قوی داری

کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری

من بی‌رخ چون ماهت گر روی به ماه آرم

مه بی‌تو ز من گیرد صد دوری و بیزاری

جان بی‌تو یتیم آمد مه بی‌تو دو نیم آمد

گلزار جفا گردد چون تخم جفا کاری

چون سرکشی آغازی یا اسب جفا تازی

دست کی رسد در تو گر پای نیفشاری

مهمان توام ای جان ای شادی هر مهمان

شاید که ز بخشایش این دم سر من خاری

رو ای دل بیچاره با تیغ و کفن پیشش

کی پیش رود با او بدفعلی و طراری

ای جان نه ز باغ تو رسته‌ست درخت من

پرورده و خو کرده با عشرت و خماری

اجزای وجود من مستان تواند ای جان

مستان مرا مفکن در نوحه و در زاری

آن ساغر پنهانی خواهم که بگردانی

مستانه به پیش آیی بی‌نخوت و جباری

ای ساغر پنهانی تو جامی و یا جانی

یا چشمه حیوانی یا صحت بیماری

یا آب حیاتی تو یا خط نجاتی تو

یا کان نباتی تو یا ابر شکرباری

آن ساغر و آن کوزه کو نشکندم روزه

اما نهلد در سر نی عقل نی هشیاری

هم عقلی و هم جانی هم اینی و هم آنی

هم آبی و هم نانی هم یاری و هم غاری

خاموش شدم حاصل تا برنپرد این دل

نی زان که سخن کم شد از غایت بسیاری

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا