غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۴۹۳

رو بنمودی به تو گر همگی نه جانمی

دیده شدی نشان من گر نه که بی‌نشانمی

سیمبرا نه من زرم لعل لبا نه گوهرم

جوهر زر نمودمی گر نه درون کانمی

لطف توام نمی‌هلد ور نه همه زمانه را

از هوس تو ای شکر همچو مگس برانمی

گلبن جان به عشق تو گفت اگر نترسمی

سوسن وار گشتمی سر همه سر زبانمی

گوید خلق عاقلی یک نفسی به خود بیا

گفتم اگر چنینمی یک نفسی چنانمی

سیم قبای ماه اگر لایق کوی تو بدی

من کمرش گرفتمی سوی تواش کشانمی

موج هوای عشق تو گر هلدی دمی مرا

آتش‌ها بکشتمی چاره عاشقانمی

گر نه ز تیر غیرت او چشم زمانه دوختی

فاش و عیان به دست او بر مثل کمانمی

از تبریز و شمس دین رمز و کنایت است این

آه چه شدی که پیش او من شده ترجمانمی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا