غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۱۶۹۴

بازآمدم خرامان تا پیش تو بمیرم

ای بارها خریده از غصه و زحیرم

من چون زمین خشکم لطف تو ابر و مشکم

جز رعد تو نخواهم جز جعد تو نگیرم

خوشتر اسیری تو صد بار از امیری

خاصه دمی که گویی ای خسته دل اسیرم

خاکی به تو رسیده به از زری رمیده

خاصه دمی که گویی ای بی‌نوا فقیرم

از ماجرا گذر کن گو عقل ماجرا را

چنگ است ورد و ذکرم باده‌ست شیخ و پیرم

ای جان جان مستان ای گنج تنگدستان

در جنت جمالت من غرق شهد و شیرم

من رستخیز دیدم وز خویش نابدیدم

گر چون کمان خمیدم پرنده همچو تیرم

خاکی بدم ز بادت بالا گرفت خاکم

بی‌تو کجا روم من ای از تو ناگزیرم

ای نور دیده و دین گفتی به عقل بنشین

ای پرده‌ها دریده کی می هلی ستیزم

من بنده الستم آن تو بوده استم

آن خیره کش فراقت می راند خیر خیرم

کی خندد این درختم بی‌نوبهار رویت

کی دررسد فطیرم تا نسرشی خمیرم

تا خوان تو بدیدم آزاد از ثریدم

تا خویش تو بدیدم از خویش خود نفیرم

از من گذر چو کردی از عقل و جان گذشتم

در من اثر چو کردی بر گنبد اثیرم

در قعده‌ام سلامی ای جان گزین من کن

تا بی‌سلام نبود این قعده اخیرم

من کف چرا نکوبم چون در کف است خوبم

من پا چرا نکوبم چون بم شده‌ست زیرم

تبریز شمس دین را از ما رسان تو خدمت

خدمت به مشرقی به کز روش مستنیرم

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا