غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۴۸۴

خواجه اگر تو همچو ما بیخود و شوخ و مستیی

طوق قمر شکستیی فوق فلک نشستیی

کی دم کس شنیدیی یا غم کس کشیدیی

یا زر و سیم چیدیی گر تو فناپرستیی

برجهیی به نیم شب با شه غیب خوش لقب

ساغر باده طرب بر سر غم شکستیی

ای تو مدد حیات را از جهت زکات را

طره دلربات را بر دل من ببستیی

عاشق مست از کجا شرم و شکست از کجا

شنگ و وقیح بودیی گر گرو الستییی

ور ز شراب دنگیی کی پی نام و ننگیی

ور تو چو من نهنگیی کی به درون شستیی

بازرسید مست ما داد قدح به دست ما

گر دهدی به دست تو شاد و فراخ دستیی

گر قدحش بدیدیی چون قدحش پریدیی

وز کف جام بخش او از کف خود برستییی

وز رخ یوسفانه‌اش عقل شدی ز خانه‌اش

بخت شدی مساعدش ساعد خود نخستیی

ور تو به گاه خاستی پس تو چه سست پاستی

ور تو چو تیر راستی از پر کژ بجستیی

خامش کن اگر تو را از خمشان خبر بدی

وقت کلام لاییی وقت سکوت هستیی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا