غزلیاتدیوان شمسمولوی

غزل شمارهٔ ۲۱۰

گر نه تهی باشدی بیشترین جوی‌ها

خواجه چرا می‌دود تشنه در این کوی‌ها

خم که در او باده نیست هست خم از باد پر

خم پر از باد کی سرخ کند روی‌ها

هست تهی خارها نیست در او بوی گل

کور بجوید ز خار لطف گل و بوی‌ها

با طلب آتشین روی چو آتش ببین

بر پی دودش برو زود در این سوی‌ها

در حجب مشک موی روی ببین اه چه روی

آنک خدایش بشست دور ز روشوی‌ها

بر رخ او پرده نیست جز که سر زلف او

گاه چو چوگان شود گاه شود گوی‌ها

از غلط عاشقان از تبش روی او

صورت او می‌شود بر سر آن موی‌ها

هی که بسی جان‌ها موی به مو بسته‌اند

چون مگسان شسته‌اند بر سر چربوی‌ها

باده چو از عقل برد رنگ ندارد رواست

حسن تو چون یوسفیست تا چه کنم خوی‌ها

آهوی آن نرگسش صید کند جز که شیر

راست شود روح چون کژ کند ابروی‌ها

مفخر تبریزیان شمس حق بی‌زیان

توی به تو عشق توست باز کن این توی‌ها

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ، یا وخش، – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ - ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی‌تبار پارسی‌گوی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده می‌شده‌است. در قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا